من در شب روزی به سر میبرم که عجیب به سر گذشت، گوش بسپارید به من که بگویم چه گذشت:

امروز صبح از خواب برخواستم مثل همیشه، صبحانه خورده و نخورده، نصف خواب و نصف بیدار، به سوی هنرستان شتافتم، بی خبر از اتفاقاتی که در راه است و قرار است همه ی ما را شگفت زده کند، همه ی هنرجویان دهم گرافیک را. آخر چگونه ممکن است در یک روز همه ی معلم هایی که با کلاس دهم گرافیک کلاس داشتند تصمیم بگیرند که امروز را به مدرسه نیایند! آیا این عجیب نیست که همه همزمان این تصمیم راگرفتند؟ آیا فکر میکنید ما جشن و پایکوبی و سرور به راه نینداختیم! اشتباه میکنید ما جشن و پایکوبی و سرور به راه انداختیم! زنگ اول جغرافی بود که نیامد قرار بود امتحان بگیرد یک تا پنج!! زنگ بعدی ورزش بود که نیامد، زنگ بعدی الزامات محیط کار بود که نیامد و امتحانش هم مثل او در خانه ماند، زنگ بعدش، و فقط بعدش ریاضی بود که آنهم نیامد، شما بگویید این روز مقدس نیست؟ نه نیست! خوشحالی از غیبت معلم سنگدلانه است!  و برای اینکه وانمود کنیم که غمگینیم، به دفتر مدرسه مراجعه کردیم، اشک ریخیتیم از نوع تمساحش، و اسرار ورزیدن کردیم که زنگ بزنند حال معلم هایمان را بپرسیم، آیا فکر میکنید آنها فریب نخوردند؟

بله درست فهمیدید آنها فریب نخوردند!

حسرت نخورید، پسته بخورید.

امروز وقتی شانس در خانه یمان را زد در را برایش باز کردیم، شماهم وقتی دیدید کسی درا میکوبد و بعد آیفون تصویری را نگاه کردید و کسی را ندیدید، در را بگشایید، حتما شانس است که در خانه ی تان را میزند، چون اگر انسان بود، آیفون به این بزرگی را میدید و دکمه ی آیفون را فشار میداد، آیا اندیشه نمیکنید؟

پس بروید و قدری بیندیشید، چشم هارا باید شست، جور دیگر باید دید! اگر بازهم نتونستید ببینید بهتر است به چشم پزشکی مراجعه کنید.

بدرود.


سرزمین خیال من

زمان در شروع نیمسال دوم، و من اینجا، در سکوت مینگرم به نیمی از سال که مانند باد گذشت، با رنگها آمیخته شدم،سبز،زرد،قرمز،صورتي، بنفش^_^ گرافیک چه دنیایی دارد، چه شور و حالی دارد، امتحانات به سر رسیدند، و من امیدوار و خوشحال، در انتظار حاصل کار و کارنامه و نمره ی بیست، و بالاخره انتظار به پایان رسید و حاصل تمام اینها شد بیست، و من درحالتی از ذوق و لبریز از شادی، خبر این شاهکار بزرگ را مینویسم بر روی این صفحه ی دیجیتالی، و چه حالی دارد.!


سرزمین خیال من

آه خدای من عجیبتر از آن بود که می اندیشیدم، دوران خوش نوجوانی را میگویم، و حالا چند قدم مانده که هفده ساله بشوم، چند قدم که باید از دل گلستان بهار و جنگل تابستان بگذرد و بگذرد تا به فصل خزان برسد، و. ؟آنگاه من متولد خواهم شد در روز دوازدهم آبانماه، شنیده ام در جایی، که آبان نام فرشته آب ها بوده است، وه چه زیبا ^_^

نه صبر کنید من آماده بزرگ شدن نیستم،من هنوز دختر بچه ای خام و بی دست و پا هستم!!آیا تابستان امسال فرصتی برای بزرگ شدن خواهم یافت؟ اگر نشود چه پیش خواهد آمد؟!

چه باید بکنم؟

آیا شما نیز مانند من هستید؟دختری نوجوان که هنوز هیچ چیز نمیداند، هیچ چیز از وظایف یک دختر که باید همراه مادرش کد بانوی یک خانه باشد، من؟ آیا میتوانم؟باز هم میپرسم،من؟واقعا من؟

بازهم خواهم نوشت از تلاش هایم برای تبدیل شدن به یک دختر نمونه، از فراز و نشیب هایی که در این دوران نوجوانی طی خواهم کرد، از داستان زندگیم، از رویاهایم،از آرزوهایم، از آینده.

میدانید.! من بیشتر به آینده فکر میکنم، ساعت ها در تنهایی و کنج خانه میغلتم و رویا پردازی میکنم، بله اینرا میدانم، من بسیار دختر خیالبافی هستم،آنقدر افراطی درگیر این موضوع هستم که بیم آن دارم روزی مرز بین خیال و واقعیت را گم کنم.


سرزمین خیال من

اکنون زمانی است که فقط چند قدم مانده که هفده ساله بشوم، قدم هایی که باید از میان گلستان بهار و جنگل تابستان بگذرد و به فصل خزان برسد، و.؟ آنگاه من برای هفدهمین بار متولد خواهم شد در دوازدهم آبانماه، روزی از دهان شخصی شنیدم که میگفت آبان نام فرشته ی نگهبان آبها بوده است ^_^ 

من در دومین ماه زیبای بهار برای اولین بار هنگامی که خود را در آیینه دیدم، و درست زمانی که دریافتم که دیگر بزرگ شده ام، با خود تصمیم بزرگی گرفتم، که هیچ وقت بزرگ نشوم، بله این عجیبترین تصمیمی بود که گرفتم، اما میدانم که هیچ جای این تصمیم نادرست نیست و هیچگاه پشیمان نخواهم شد، و من بعدها در بزرگسالی از خودم به خاطر این تصمیمی که در زمان نوجوانی گرفتم سپاسگذار خواهم بود، بله یادگیری آشپزی و خانه داری و وظایف یک دختر نمونه را که خودم میدانم، گوشزد آن نیاز نیست، اما این هیچ ربطی به بزرگ شدن من ندارد، من میتوانم یک بچه بمانم و تمام این وظایف را بخوبی فرا بگیرم، خب میدانید این اصلا درست نیست، زمانی که من درحال شناختن خود هستم در اوج کنجکاوی ها و کشف های مختلفی که هر روز از خودم و دنیای اطرافم دارم، چطور میتوانم ناگهان تمام اینهارا به باد فراموشی بسپارم و خودم را فراموش کنم، و غرق در دنیایی شوم که هیچگاه نفهمیدم چیست. 


سرزمین خیال من

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

روزانه بی نهایت کالای ارزان علاج با دعاهای شرعی از قرآن و سنت فرش کاشان فردوس شهر ناب برای گردشگری تفریحی سرگرمی فرش کاشان اخبار بازیگران و هنرمندان ارزان سرا